English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7285 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
go U گذشتن عبور کردن
goes U گذشتن عبور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to go to U رعایت کردن گذشتن از
to go through U رسیدگی کردن گذشتن از
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
wading crossing U عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
garnishes U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
energy transition U عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
transit U عبور کردن
passed U عبور کردن
traverses U عبور کردن
overfly U عبور کردن
traversing U عبور کردن
traverse U عبور کردن
traversed U عبور کردن
pass U عبور کردن
cruise U عبور کردن
crosses U عبور کردن
cruising U عبور کردن
passes U عبور کردن
cross U عبور کردن
cruises U عبور کردن
crossest U عبور کردن
crosser U عبور کردن
cruised U عبور کردن
cuts U عبور کردن گذاشتن
traject U از محلی عبور کردن
cut U عبور کردن گذاشتن
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
throttles U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttling U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttled U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttle U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
passage of lines U عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
ranged U عبور کردن مسطح کردن
traverses U عبور کردن قطع کردن
traversing U عبور کردن قطع کردن
range U عبور کردن مسطح کردن
traverse U عبور کردن قطع کردن
ranges U عبور کردن مسطح کردن
traversed U عبور کردن قطع کردن
traverse U گذشتن از
passes U گذشتن
crosses U گذشتن
bypasses U گذشتن
cross U گذشتن
traverses U گذشتن از
crosser U گذشتن
intercross U از هم گذشتن
traffics U گذشتن
traversed U گذشتن از
to blow over U گذشتن
crossest U گذشتن
overpass U گذشتن از
elapses U گذشتن
elapse U گذشتن
forbear U گذشتن از
to run on U گذشتن
go by U گذشتن
elapsing U گذشتن
passed U گذشتن
to pass a way U گذشتن
overpasses U گذشتن از
forbears U گذشتن از
bypass U گذشتن
go over U گذشتن
bypassed U گذشتن
pass on U در گذشتن
bypassing U گذشتن
to pass on U گذشتن
interpenetrate U از هم گذشتن
to go by U گذشتن
trafficked U گذشتن
pass U گذشتن
traffic U گذشتن
trafficking U گذشتن
get through U گذشتن از
traversing U گذشتن از
blow over U گذشتن
to pound the filed U غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
fleet U بسرعت گذشتن
filrate U از صافی گذشتن
to pass off U برگذارشدن گذشتن
traject U از مسیربخصوصی گذشتن
overrode U سواره گذشتن از
overgo U رسیدن به گذشتن
overslaugh U نادیده گذشتن
override U سواره گذشتن از
overdue U گذشتن موعد
fleets U بسرعت گذشتن
sweep U بسرعت گذشتن از
to go over U گذشتن گذرکردن
overrides U سواره گذشتن از
overridden U سواره گذشتن از
get over U ازروی چیزی گذشتن
to rush a stream U از نهری تند گذشتن
exceed the deadline U گذشتن از مهلت مقرر
lapseof centuries U مروریا گذشتن قرنها
to slice the air U هواراشکافتن وازان گذشتن
overleap U جستن از روی نادیده گذشتن از
Passover U گذشتن از پشت موج سواردیگر
bloop U عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
toll thorough U وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
pass shooting U شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
reeve U ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
after bottom center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
bye U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
taximan U متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
carry U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carried U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
transmission U عبور
transit U عبور
cross-Channel U عبور
road haulage U حق عبور
transmittance U عبور
transmittal U عبور
alpha canis majoris U عبور
transmissions U عبور
passage of lines U عبور از خط
crossing U عبور
tolling U حق عبور
passage U حق عبور
passage U عبور
transmittancy U عبور
tolls U حق عبور
rights of way U حق عبور
toll U حق عبور
right of passage U حق عبور
right of way U حق عبور
passages U عبور
fording U عبور از اب
passages U حق عبور
passes U گذر عبور
wading crossing U عبور از پایاب
trafficking U عبور و مرور
girdle traverse U عبور کمربندی
deep fording U عبور از اب عمیق
crossing area U منطقه عبور
transit traffic U عبور ترانزیتی
laissez passer U پروانه عبور
passes U اجازه عبور
traversable U قابل عبور
passes U کلمه عبور
transit time U زمان عبور
transit bill U پروانه عبور
electron transition U عبور الکترون
transit error U خطای عبور
transduction U انقال عبور
transit bill U اجازه عبور
traject U عبور گذرگاه
transit time U مدت عبور
passage U عبور سفر
tolling U عوارض عبور
passages U اجازه عبور
passages U راه عبور
passages U عبور سفر
trafficability U قابلیت عبور
transoceanic U عبور از اقیانوس
through traffic U عبور یکسره
passage U راه عبور
traffics U عبور و مرور
toll U عوارض عبور
tolls U عوارض عبور
passage U اجازه عبور
oil passage U عبور روغن
traffic U عبور و مرور
passavani U سند عبور
current passage U عبور جریان
transmission grating U شبکه عبور
transmission factor U ضریب عبور
crossing the line U عبور از خط استوا
fordability U قابلیت عبور
trafficked U عبور و مرور
fordable U قابل عبور
fordless U غیرقابل عبور
light passing U عبور نور
tessera U کلمه عبور
transmittance U مقدار عبور
crossing the line U عبور از استوا
penstock U مجرای عبور اب
counter sign U اسم عبور
pass U کلمه عبور
pass U گذر عبور
pass U اجازه عبور
highway user tax U مالیات حق عبور
thoroughfares U راه عبور
communication U عبور اطلاعات
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1rite de passage
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com